رفته بودیم خونه دایی شوهرم یعنی باغشون .
بعد نوه دایی شوهرم یه دختر بچه خیلی ناز و ۴ ساله است . لاغرم نیست خوبه .
بعد من خیلی ضعیفم ۴۲ کیلوام . که این جریان داره حالا بگذریم .
من اونو دیدم خودش دستشو باز کرد که بیاد بغلم . منم جو گیر شدم 😑 بغلش کردم یه چند دقیقه . دختر دایی هی میگفت سنگینه بذار زمین من هی میگفتم نه نه 😑🙄
خلاصه الان فشارم افتاده بازوهامم درد میکنه . با اینکه غذا هم خوردم .
خدایا من چرا انقدر جو گیرم .😭😭