♪تضاد عجیبیست میان گلویی که بغض و چشمی که اشک دارد با لبی که خندان است•••آری عمریست که پر از بغضیم و با {بغض} خنده میسازیم ، ز هر رویایی، قصر خوشبختی میسازیم ، با سازِ غمِ {روزگار} بر سکوی گیتی رقصی سازیم••••••••••••••• با {الله} عهدیست سالیانه ، که با تمامِ {دختر} بودن خویش برخیزم و زره قوی بودن تن کنم و به پاس تلافی و انتقامِ آنچه مظلوم است را از ظالمانِ روزگار بستایم••• عزرائیل بخوان لالایی ،نوازش کن موی پریشان مرا و در آغوش مهربان خود غرق ساز چراکه هیچ آغوشی بوی آرامش و صداقت تو را نمیدهد••••••••••••••••••••♥الهم عجل الولیک الفرج♥