سه ماه تلفنی حرف میزدیم اون بمن میکفت باید حداقل نه ماه تا یکسال باهم باشبم تا بعد تصمبم بگیریم برای اینده ک بشه یانه بعد ازونورم هروز بمن میگفت دلم تنگه بیا ببینمت چند روز پیش باهاش رفتم بیرون پدرم شک کرد و کلی دادو بیداد راه انداخت منم بهش گفتم نمیتونم باهات باشم یا بیا یا برو یا حدقل زیر نظر خانواده آشناییمون ادامه بدیم وگرنه من نمیتونم اینجوری اونم خیلی راحت گفت پس مواظب خودت باش هر وقت چیزی لازم داشتی بزنک بعذشم خداحافظی🤪🤪🤪
چرا اینجورین اینا خدایی
دنیا همینه ادماش انقدر بیرحمن که حتی نمیتونی تصور کنی
چون نمیخاد ازدواج کنه باهات تابلوعه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
همون بهتر که رفت :|
کسی که دوست داشته باشه به این راحتیا ول نمیکنه بره
مگه نمیخای به سجاد برسی
خاک تو سرشون مطمئن باش اگ نیاد خواستگاریت دوست نداره
قصدش ازدواج نبوده
انتظار داري هميطور نديده نشناخته ميومد خاستگاري ؟
گل من به نظرت از یه رابطه سست میشه انتظار ماندگاری و استحکام داشت !؟ جسارتا توهین نباشه اما فقط تا یکسال براش بازیچه بودی اگر واقعا هدفش ازدواج بود مشکلی نداشت با زیر نظر خانواده .کار خوبی تمام کردی دیگه ام دتبال نکن 💜🌸
ببخشید میگم ولی حق داشت
وقتی رسمی کنه زیر نظر خانواده اینجوری اولا اختلافات زیاد میشه همه فضول میشن و باید بهشون حساب پس بدی
دوما اگه یه موقع دختر یا پسر نخواد خیلی سخت میشه جواب رد داد
بعد دوره اشناییه دیگه قرار نیست با هرکی آشنا میشی سریع ازدواج کنی که رسمی شه
اووو الام طرف با هزار نفر حرف میزنه بیرون میره تا یکیو انتخاب کنه
تو باید به مادرت بگی با پدرت صحبت کنه بگه بهت سخت نگیره و بزاره بتونی برای ازدواج با آدمهای مختلف آشنا بشب صحبت کنی تا یک مورد مناسب پیدا کنی
خب ب درک
گور بابای قبلیا
پیش بسوی بعدیا
