2737
2734
عنوان

با شوهرم دعوام شد لطفا نظر بدید

2015 بازدید | 134 پست

ی پسر ۷ ساله دارم شوهرم همش کتکش میزنه و نمیزاره تا صبح بخوابه منم امشب اعصبانی شدم به شوهرم گفتم چرا بچه رو میزنی چرا اجازه نمیدی حرف بزنه چرا خواب بچه رو بهم میزنی 

تازه همش فوش های رکیک به بچه یاد میده

شوهرمم هرچی از دهنش در اومد جلوی بچه بهم گفت و از خونه زد بیرون این ساعت 

تازه میخواست کتکمم بزنه 

بعدشم بهم گفت تو ج .....ه ای  

به نظرتون مقصر منم ترو خدا نظر بدید 

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ای بابا 

معلومه مقصر شوهرته...ولی وقتایی ک احساس میکنی میخاد بچه رو بزنه برو تو اتاق خواب سر بچه رو گرم کن جلو چشمش نباشه

میشه برای برآورده شدن حاجت قلبیم یه صلوات بفرستین؟من همیشه براتون دعا میکنم ک حاجت روا بشین و غم و غصه از دل همه خانوما بره چون خانوما خیلی دلاشون نازکه و تحمل غصه ندارن...الهی هیچوقت غم به دلتون راه پیدا نکنه
2731
2738

الان من تو رو مقصر میدونم 😊😊😊

چه سوالایی میپرسی خدایی 

طرف رسما قاطییههههه 😞😞😞😞


ناتانائیل ! تنها خداست که نمی توان در انتظارش بود! در انتظارِ خدابودن؛ ناتانائیل یعنی باور نداشتن اینکه او هم اکنون حضوردارد...

الان فک میکنی مقصری؟😐😐😐

بچه رو میزنه فحش رکیک میده خوابشو به هم میریزه

چه وضعیتیه؟ چرا طلاق نمیگیری؟

مقصری چون بچت چرا باید تو  این شرایط بزرگ شه؟

 اسرار ازل را نه تو دانی و نه من                                 وین حرف معما نه تو خوانی و نه من                       هست از پس پرده گفتگوی من و تو                            چون پرده برافتد ، نه تو مانی و نه من                            📖 #ترانه_های_خیام                                              ✍🏻#صادق_هدایت

آمپول هاریاشو نمیزنه؟!

مردک پست😒

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز