پندارکوچولو مدیر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 عنوان خواهرای مجازیم بیاین😔 | مشاهده متن کامل بحث + 9659 بازدید | 479 پست دوستان من خواهر ندارم اما همه شما رو یه جور مثل خواهر میدونمهر شب عادتمه که بیام و حرفا و درد دلاتونو و از خوشی ها و ناراحتیاتونو بخونم حالا امشب درد دل منه ،دوست دارم واسه شما بگمچون واقعا کسیو ندارم که انقدر راحت و بی رو در واسی باهش درد دل کنم... 1399/03/17 | 02:32 7 نفر لایک کرده اند ... گزارش تاپیک نامناسب
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 خلاصه من بعد ازظهر یه سر رفتم خونه مامانم گریه هامو اونجا کردم و حموم رفتم و که بریم عیدی ببریمبیچاره مادرم مثل شمع از غصه زندگی من داشت آب میشد
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 مادرم بهم روحیه میداد گفت خدا بزرگه توکلت به خدا باشه و خیلی حرفای دیگه که اروم شدمرفتیم خونه مادر جاریم ،شوهر بیچارمم گفت منم میام گفتم اخه درد داری بیا باهم نریم اصلا گفت نه حال و هوامم بزار یکم عوض شه
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 خوشبختانه نه مادرشوهرم خونشون پله داشت نه مادر جاریمرفتیم
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 خوشبختانه نه مادرشوهرم خونشون پله داشت نه مادر جاریم رفتیم حالا مادرشوهرم نگو خواسته کلی طلا و چیز میز عیدی واسه جاریم ببره ،چون واسه من نیاورده بودننکیخواست ما بفهمیمو ولی خب اشکار شد
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 حالا مادرشوهرم نگو خواسته کلی طلا و چیز میز عیدی واسه جاریم ببره ،چون واسه من نیاورده بودن نکیخواست ... برام شاید دیگه مهم نبود فکرم به سلامتی شوهرم و درامدمون و زندگیمونو بچه دار نشدنمون بود
hana_fannyelf عضویت: 1399/03/17 تعداد پست: 2285 حالا مادرشوهرم نگو خواسته کلی طلا و چیز میز عیدی واسه جاریم ببره ،چون واسه من نیاورده بودن نکیخواست ... چقد سختی کشیدی گلم😭😭 "قشنگ حالیمه دوروبَرم چی میگذره..."ولی هرچیزی لایق توجه مَن نیست...💚🌱
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 برام شاید دیگه مهم نبود فکرم به سلامتی شوهرم و درامدمون و زندگیمونو بچه دار نشدنمون بود حالا من دلم خون و مادرشوهرمم از قضایای مریضی پسرش باخبراما به مادر جاریم گفت که اره مریم که نمیتونه برامون بچه بیارهمگر اینکه دختر شما بیاد برامون نوه بیاره
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 حالا من دلم خون و مادرشوهرمم از قضایای مریضی پسرش باخبر اما به مادر جاریم گفت که اره مریم که نمیتون ... مادر جاریمم گفت عه چرا چند ساله عروسی کردن با حالت تاسف و انگار که من نازام بهم نگاه کردمادرشوهرمم گفت یه سالانتظار داشتم حداقل مادرشوهرم میگفت این چون داره درس میخونه نمیخواد بیاره بچه خب دختر شما بیاره
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 کصا فد😡😠تا چ حد میتونن پست باشن تو جوابشو ندادی حتما منم بی زبون بودم اما بهتر از شوهرمم
پندارکوچولو مدیر استارتر عضویت: 1398/12/06 تعداد پست: 711 مادر جاریمم گفت عه چرا چند ساله عروسی کردن با حالت تاسف و انگار که من نازام بهم نگاه کرد مادرشوهرمم ... مادر جاریمم دخترشو صدا زد گفت بیا ببین مادرشوهرت چی میگه،میگه نوه از تو میخوادجاریمم گفت منم انفاقا عاشق بچممادر جاریمم گفت دختر دوست دارین یا پسرماپرشوهرم گفت من عاشق دختر بچه هام خودم چهار تا پسر دارم
بانو_آسمانی عضویت: 1399/02/18 تعداد پست: 1809 عزیز نکنه مادرشوهرت میخواسته شوهرت با یکی از افراد فامیل ازدواج کنه شوهرت قبول نکرد بعد مادرشوهرت الان اینکارا رو میکنهاخه هر جوری فکر میکنم طبیعی نیست