دعا میکنم برات اومد رفت بیا بگو چی شد
اینو بدون خدا هست حواسش هست بهش تکیه کن و قوی باش کمکت میکنه مطمئن باش
شوهره منم روانی بود...و‌خوشگذرون.و بی مسعولیت..خودش روم چاقو کشید بیجهت .و با فحشو کتک منو برد انداخت جلو دره خونه بابام..فک کن بچه شیش ماهم تو بغلم بی تابی میکرد یه زن تنها ساعت یازده شب جلو در خونه پدرش که اونام خونه نبودن..بی معرفت حتی گوشیمو از دستم گرفت...حالا ببین چقد سخته که ببخشمش یا ببینمش...فقط خدا میدونه با چه خونه جیگری روزارو شب کردم.
تاپیکاتو خوندم
شرایط به نظرم تغییری نکرده مادرش همونیه که شر به پا کرد توی زندگیت و شوهرت همونیه که روت چاقو کشید و نه ماه بچه شو حتی ندید و به نظرم با اون چیزایی که تعریف کرده بودی اهل خیانت هم هست
من جای تو باشم یه اشتباه رو دوباره تکرار نمیکنم
برار بیاد ولی چند تا بزرگتر رو جمع کن و بگو این اقا باید به من تعهد بده که خیانت نمیکنه که مادرش رو جمع میکنه و و و
حالا جملات رو طبق شرایطت بچین
الهی مارال جون😢بغضم گرفت تاپیکتو خوندم...من قبلا پیگیرت بودم چند وقتی نیوومدم نمیدونستم اختلافتون اینقدر شدید شده....خودمو گذاشتم جات قلبم تیر کشید بخدا😔
راحت بهت بگم رفته گشت و گزاراشو کرده حالا بعد از این همه وقت برگشته بچه شو ۹ ماه به راحتی ندیده حالا تو هم میخوای مثل یه زن نمومه پاشی بری خونه ش براش قرمه سبزی درست کنی؟؟!! نکن این کار رو
حداقل بزار به التماس بیافته بگو من با تو طرف نمیشم طرف تو وکیل من یا حالا بزرگترای فامیلت هستن
براش شرط و شروط بزار ازش حتما پوئن بگیر همین طوری اصلا برنگرد
