منم دلم از زنداداشم پره دقیقا ی گوهخور اضافیه
یبار دعوتم کرد خونشون اونم پاگشا همینک رسیدم خونش سلام علیک نکرده گفت سلام چقدر زود اومدی بهم کمک کردی شامشون جوجه کباب بود برنجش رو مامانم دم گذاشت کبابشم داداشم و بابام خودشم فقط ژله و سالاد😒😒 دیگ نرفتم خونشون موقع جمع کردن سفره هم همه سرپا بودیم جمع کنیم اومد وایساد پیش اپن برگشت گفت هیچ کس چرا کمک نمیده؟😐منم دیگ برنج دستم بود داشتم خالیش میکردم تو ی ظرف دیگ همونجور پرت کردم ظرفشو رفتم سفره جمع کردم خاک توسرش با این مهمون داری کردنش خودم چندینبار دعوتشون کردم بعد پاگشا یا قبلش ک نامزد بودن یبار زود نیومد کمک بده بیشور ۹ب بعد میومد ک دیگ سفره پهن کردن برسه بعد شامم ب داداشم اصرااار ک بریم دیگ ظرفاروهم یکی درمیون کمک میده فقط برا خوردن میاد انگار
چنروز پیشم خواست بیاد خونم شب نشینی ک مثلا یساعت بیان بشینن پاشن برن رو هوا ک من گلایه نکنم داداسم نمیاد انقدر اعصابم خورد شد ب مامانم گفتن بهونه بیار ک نیان بگو دارن میرن فلان جا
گورشو گم کنه فقط اینجوری اومدنش و محل نزاشتنش بخوره تو سرش عوضی
خیلی دلم پره ازش خونشون هم ۶ماهه نرفتم و نخواهم رفت فقط صدای برادرم خوش برسه بگوشم کافیه