بچه ها من حدودا ۱ سال رفتم لیزر بیکینی واسه موهای زائد. بعد از اون پوستم سوخت. من نفهمیدم همون موقع. ولی الان دیدم پوستش سیاهه و این همه ام گذشته خوب نشده. چی کار کنم؟ خودم اصلا قسمت بیکینی ام تیره نبود ولی بعد لیزر واقعا بد شده. بعدم این همه وقت گذشته و خودش خوب نشده ،اصلا خوب میشه؟؟ توروخدا اگه کسی راه حلی داشته که نتیجه گرفته بگه 🥺😭
اگه بسوزه پوست پوست میشه میریزه این بوده چون موها رفته شما فکر می کنی تیره شده
نه. چون کشاله رانم و اونجا که به واژنم نزدیکتر هستش هنوز روشنه و فقط جاهایی که لیزر شده تیره اس. قبل لیزر هم اپیلاسیون میرفتم. کلا پوستم روشن هست و تغییر رنگش کاملا مشخصه.
اخه میگن لک میکنه. شما خودتون استفاده کردید؟؟ راضی بودین؟؟
من لیزر نکردم اما اب سیب زمینی پاکسازی و سفید میکنه
فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
من ک رفتم لیزر ی کرم بهم داد،هم التهابو میخابونه هم اگ خدایی نکرده تیره کرد یا سوزوند درست میکنه
اسم کرم چی بود عزیزم؟؟
خدایا دوستتدارم واسه هر چی که بخشیدی،،همیشه این تو بودی که ازم حالم رو پرسیدی،،حس میکنم خوشبخترین زن جهانم،،چون خدا هوام رو داشت،،و یکی مث تو شد همه دنیام،،الهی همه شاد باشن الهی همه بخندن،،الهی همه خوشبخت باشن،،🤩🤩🥀