بابا بزرگم چند ساله فوت کرده ماهم با مامان بزرگمون تو یک ساختمون زندگی میکنیم ما طبقه بالا اون طبقه پایین بابام رفته بود نون بخره یکی از همسایه هامون یک پیره مرد خیلییی خوشگله قشنگ از اوناس که جونیاش خیلی خوشگل بوده دخترش اومد پیشه بابای ما گفت برای امر خیر میخوام مزاحمتون بشیم بابام گفت دختر بزرگم که فعلا قصد ازدواج نداره دخترش گفت برای مادرتون مزاحم شدم پدرم خیلیی از مادرتون خوشش اومده بابام گفت نخیر مادره من قصده ازدواج نداره 😡😡😡🤣🤣🤣🤣🤣