برادرم مهمونم بود صبح میخواست بره شهرستان خانواده خانومش
منم دیدم زشته شوهرم خواب باشه اون بره
بیدارش کردم بهشم گفتم یه تعارف کن تا ترمینال ببریش
بیچاره بیدارم شد
رفت دم در تعارف کرد داداشمم سریع قبول کرد
حالا احساس میکنم شوهرم یه جوری شد !!!!
حالا منتظرم بره و بیاد
خیط شدم الان میگه داداشت قبول کرد نزاشتی بخوابم!