2726
عنوان

داداشم برای عینک خواهرمو کتک زد

3586 بازدید | 90 پست

تاپیک زدم عصری ادامشو  خواستم بگم خواهرم حواسش نبوده نشسته بود رو دسته صندلی که اونم عینک دودیشو گذاشته بوده اونجا عینکه دوملیون قیمتش بوده  دوست دخترش براش خریده بوده اینم از ترسش رفته بود خونه مامان بزرگم پایین چون بابامم  خونه نبود خیلی ترسیده بود رفت اونجا پناه گرفت داداشم اومد از حموم بیرون عینک و دید قیامت شد داد و هوار میکشید میگفت کور بوده عینک و ندیده یک عرق گیر شلوار پوشید رفت پایین خونه مامان بزرگم زنگ زد در و باز نکرد داد میزد میگفت بیا بیرون بیا بالا اگرنه من میدونم با تو مامان بزرگم درو باز میکنه میگه این بچه گناه داره حواسش نبوده یکاری کرده اینم نعره می زده می گفته این عینکم دو ملیونه من باید حالی این کنم کجا بشینه من و مامانم رفتیم پایین گفتیم کامران کوتاه بیا ول کن بابا درستش میکنه میگفت من اول اینو درستش کنم بعد رفت خواهرمم دوید رفت تو اتاق اینم یکدفعه  از  پشت موهاشو کشید افتاد زمین خواهرم گفت دست بهم بزنی به بابا میگم با دخترهای مردم چیکار میکنی اینم داد زد گفت پرووو بازی در نیار الانم کاریت نکردم فقط بخاطره مامان اینا بود رفت بالا ماهم موندیم پایین   

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

😏😏😏😏😏😏

وقتی فهمیدم باردارم خیلی خوش حال شدم مثل همه خانوما ، ولی این حس وقتی دو برابر شد که فهمیدم یه انسان از جنس خودم تو دلم دارم، مثل خودم لطیف، احساساتی، مثل همه دخترای این سرزمین مهربون، من خوش حالم که یه دختر تو دلم دارم، که وقتی به دنیا بیاد موهای طلایی رنگشو براش خرگوشی میبندم، وقتی اولین بار بهم بگه مامان همون جا میمیرم و زنده میشم وقتی اولین بار مقنعه سرش کنه و بره مدرسه من با ذوق نکاهش میکنم، وقتی یه دختر موفق تو جامعه باشه من به خودم افتخار میکنم، دلوین عزیزم، تو اومدی تو زندگیم که بشی همه چیزم، دختر داشتن حس متفاوتیه، و مامان یه دختر بودن متفاوت تر❤

تا اینو دارین دشمن میخواین چیکار؟

عزیزان ماجرای اسم بزغاله این بود که اسم خودمو هرجور تایپ میکردم سایت قبول نمیکرد نهایتا اعصابم خورد شد نوشتم بزغاله زارت تایید کرد                      اسیرمون کردین به قران😂😂😂
با دخترای مردم چکار میکنه؟ 👀👀👀👀👀

😂😂😂😂😂

مامان بزرگم همیشع یه داستانیو تعریف میکرد که از مامان بزرگش شنیده بود😊 میگفت روزی روزگاری کدخدای یه دهی به خاستگاری دختر کدخدای دهه کناری پدر عروس میگه من نه چیزی میخام نه چیزی میدم  ور دارین دخترو ببرین😳  توراه عروس سوار بر الاغ میخاست بیفته به دوماد میگن افسارو بگیر نیفته   دومادمیگه مفته بزار بیفته  خلاصه هیچ وقت مفت نباشید    حتی شما خانم خونه دار عزیزم😁

عجب تیغ زنیه! 

بهترین دیالوگی که توی عمرم شنیدم:امروز می خواهم به مصاف تزویر بروم که بدترین آفت دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت ابلیسش. و چه خون دلها خورد علی از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین...💔

خب  حالا کاریشم نکزد که 😐از این دعواهای  خواهر برادری زیاد  پیش میاد

« Made in pain 💔» به دَشتـی رسیدی بلندتر بخند! بلندتر بخند یادِ خونه بیـوفتُم ..:)                                                           هر هویتی رو رها کردم.‌ هر احساسی رو از بین بردم. هر خاطره‌ای رو‌ دفن کردم و هر آرزویی رو نادیده گرفتم. به نظر میرسه بی‌نقص‌ترین فرصت برای زندگی‌کردنه. بدون زنجیر.                  مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختندو برای عشق مرز، غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جا میگیرد، نه عشق مرز میشناسد.-ارنستو چگوارا      لینک تاپیک اهدای عضو من کلیک کنید. ❤️
خواهرم ۱۵ سالشه

داداشت چند سالشع یا ابلفصل

مامان بزرگم همیشع یه داستانیو تعریف میکرد که از مامان بزرگش شنیده بود😊 میگفت روزی روزگاری کدخدای یه دهی به خاستگاری دختر کدخدای دهه کناری پدر عروس میگه من نه چیزی میخام نه چیزی میدم  ور دارین دخترو ببرین😳  توراه عروس سوار بر الاغ میخاست بیفته به دوماد میگن افسارو بگیر نیفته   دومادمیگه مفته بزار بیفته  خلاصه هیچ وقت مفت نباشید    حتی شما خانم خونه دار عزیزم😁
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز