مامانم کرونا گرفته الان حالش خوبه خیلی خفیف بود بیماریش خداروشکر
قبل از اینکه مریض بشه خاله کوچیکم که مجرده از شهرستان اومده بود خونه مامانم اینا یه مدت بمونه
الان 3 روزه فهمیدیم مامانم کرونا گرفته داداشم و خالم رو آوردم خونه خودمون که مریض نشن بابامم داره از مامانم پرستاری میکنه
حالا امروز داداشم و خالم برگشتن خونه بابام اینا چون مامانم حالش بهتر شده از طرفی نمیتونه آشپزی کنه زیاد بلد نیست خالم رفت کمکمشون
حالا شوهرم میگه تو حق نداری 14 روز بری خونه مامانت اینا، میگم مامانم الان مریضه به کمک من نیاز داره وظیفه ی منه برم میگه خالت هست تو نرو
خیلی دلم گرفته ازش الانم باهاش سرسنگینم اگه مامان خودش بود تا الان صدبار رفته بود کمکش حالا مامان منه میگه حق نداری بری مریض میشی من چیکارت کنم اونوقت