ده ماهه عروسی کردیم تو این ده ماه با شوهرم تا سرکوچه هم که خواستیم بریم گفته صبر کنید منم آماده شم بیام 😐 اومدنش که هیچ میاد راحت بدون هیچ تعارفی جلو میشینه
بچه ها من خودم سختمه بزرگتر عقب بشینه من جلو اما وقتی یه تعارف نمبکنه و حق خودش میدونه جلو بشینه بهم فشار میاد بعدم اگه دو بار در ماه بود مشکلی نداشتم مشکل اینه هرروزه
بعد از ده ماه با شوهرم از راه خونه بابام رفتیم دور زدیم و بیرون شام خوردیم بیرون که بودیم ۴ بار خونوادش به بهونه های مختلف زنگ زدن و وقتی رفتیم خونه یه سر به طبقه اونا زدیم مادرشوهرم اصلااااااا محل نذاشت بهمون و قهر کرده بود که چرا به من نگفتین
کلا توقع داره ۲۴ ساعت پیشش باشیم
وقتی هم میرم پایین همینجور تیکه میندازه و بی احترامی میکنه
واقعا خسته شدم
شوهرم از سرکار میاد سفره میندازم غذا میکشم داداشش زنگ میزنه فلان جا هستم بیا دنبالم هرچی شوهرم میگه تاکسی بگیر قبول نمیکنه و درنهایت به رفتن شوهر و سرد شدن غذا ختم میشه