میدونم گاهی خیلی سخته تحملشون
من ی رفیق دارم ک همیشه بهم میگه اگر یکی دوسال کوتاه بیای بعدش دیگ این توئی ک میتازونی
خواسته هاشو عملی کن گاهی
من امروز همسرم بدون مشورت من رفت خونه پدرش من خونه مادرم بودم بعد بهش گفتم شام خالم مهممونمون کرده رفتی شام نمون اونا بنایی دارن گناه دارن نخوان دیگ برای ما شام درست کنن سر بزن و بیا گفت باشه و از اونجا زنگ زدبیا خونه بابام شامماینجاییم !گفتم اخه من فک کردم ک میای خونه خالم قول دادم گفت ب من ربطی نداره بیا اگر هم سختته نیا!منم ناراحت شدم قطع کردم
یکم فک کردم گفتم بذار ب سود خودم استفاده کنم از این قضیه
از خالم عذرخواهی کردم و یه جعبه شیرینی گرفتم برای بنایی پدرشوهرم و اتفاقی رفتم خونشون شوهرم خیلی خوشحال شد و تمام مدتی ک اونجا بودیم همش ممیگفت شام بخوریم شب نشینی بریمم خونه خالت