سلام بچه ها من کنار خانواده شوهرم زندگی میکنم احساس میکنم افسردگی گرفته ام رفت و آمد خیلی زیاده،شوهری خیلی ب مادرش وابسته اس کلی باهاش حرف میزنم راضی میشه خونه بگیریم بعد پشیمون میشه و پا پیش نمیزاره شما بگین چیکار کنم ،میگه دلم نمیخاد از مادرم جدا بشم،من از مادرش راضی ام خیلی دوسش دارم فقط با رفت و آمدا مشکل دارم
درکت میکنم
یعنی تو یه خونه زندگی میکنین?
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
میتونی الان هم رفت و آمد ها رو کم کنی؟
ای کاش همون اول میگفتی نه
مگه خونه رو‌اونا براتون خریدن ؟
ینی چی نمیخوام از مادرم جدا بشم 😑😑😑😑😑
از طرفی نمیتونم ب خانوادم حرفی بزنم چون خانوادم خیلی حساسن بگم بعد ب شوهری بگن و عمل نکنه دعوا راه میندازن
بگو من هم به مادم وابسته ام اما بخاطر تو ازش جدا شدم تا یه زندگی دوتایی شروع کنیم
عزیزم اول شوهرت رو بگیر تو مشتت بعد درخواست هات رو بگو
منم مشکل تورو دارم با اینکه خودمون خونه داریم داده رهن ،میگه من وظیفمه پیش خانوادم باشم خسته شدم بخدا ،تا سرمونو میاریم بالا مادرشوعرم میپره بالکن میگه پسرم کجا میرید کی میایید نرید من حوصلم سرمیره وبخاطر اون حرف مادرش مارونمیبره بیرون میگه برید بالا پیش مامانم تا حوصلش سرنره
وای عزیزممممم
عزیزم این حرفهارو قبل از ازدواج بزنید.من قبلش گفتم تعیین مسکن با من تو عقدنامه هم نوشتم.شماهم از قبل میدونستی قراره باهاشون زندگی کنی اینارو گفتم حرص نخوری.بازم باهمسرت ارام صحبت کن زیاد بگی نتیجه میده
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
