2726
عنوان

بچه ها همسرم میگ ک...

1167 بازدید | 104 پست

فردا شب خانواده خودمو و همسر دعوت کنیم خودمون واس شام...

اتفاقا منم دیروز خونمو تمیز کردم ومرتبه

2 روزم ک تعطیله مامانمم میتونه بیاد کمک اخه من بلد نیستم واس تعداد زیاد

همچیم تو خونه هست...

اخه من میخاستم برم یه تونیک یا سارافن و دامن خوشگل و روسری بخرم

یه مدته اصلا لباس نخریدم...چیزی ندارم بپوشم گفتم حداقل لباس خوشگل بپوشم اولین باره شام میان خونمون...

چکارکنم؟ برم لباس بخرم بعدا یه روز دعوت کنیم

یا بگم همین فرداشب بیان؟لباس عادی بپوشم

؟


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

بگیر بخواب 

   اگه عاشقین  .... ولی حال دلتون خوب‌نیست....مطمئن‌باشید‌درگیر‌آدم اشتباهی‌شدید:)💞   وقتی به قفسه سینه مامانم موقع خواب نگاه کردم تامطمئن بشم داره نفس میکشه همون موقع بود که فهمیدم چقدر از نبودنش میترسم 🍃                                                         

عصر امروز هم برین خرید لباس هم خانواده هاتونو دعوت کنین 

لطفا کتاب‌ِ خوبِ‌ غیرِ زرد معرفی‌ کنید#عاشق_کتاب علاقمند ب رمان‌های روانشناسی طور هستم کتاب‌هایی ک آشنا هستم کوری_دختری از جنس خاک_کیمیاگر_جز از کل_کتاب دزد_بلندی های بادگیر_دختریکه ماه را نوشید_ما تمامش میکنیم_خطاب به عشق

یعنی یه لباسی که خانواده شوهر ندیده باشه نداری😑

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

اونی که باید بپسنده پسندیده جلسه خواستگاری نیست که مرتب باش نیازی نیست لباس نو بخری

کاش بالای سر بعضیا یه ضربدر کوچولو بود❌که اروقت حوصلشونو نداشتی روش کلیک کنی،طرف بسته شه🤐🔇🤫🤫   بعضی وقتا انقد دلت گرفته،که به خود خدا هم میگی😔😔توروخدا😥      مهربونا میشه واس حاجت دلم صلوات بفرستین💚خیلی خستم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730