دیروز با یه پسره قرار داشتم به عنوان خواشتگار در پارک. اخر سر وقتی پاشدم برم گفت یه سوال بپرسم گفت بفرمایید گفت زبونتون چرا ترک ترکه مریضی کبدی چیزی ندارید. من دیروز تا حالا تو شوکم و در نمیام
ان الله مع الصابرین. (کاربر قدیمی که میگفت هر کی دمی گوجه دوست نداره با من حرف نزنه اصن)خدای عزیزم حباب رویام رو ترکوندم. بلور آرزوی قشنگم رو به دست مهربون و قدرتمند تو میسپارم و صبر میکنم تا به وقتش منو بهش برسونی. 😍😍😍
خیلی نکته سنج و حساس بوده فکر نکنم بشه باهاش به راحتی زندگی کرد.به خاطر صرفا همین یه سوالش بهش جواب منفی نده.شاید شما هم همچین سوالی تو ذهنت میومد.همه جوانب در نظر بگیر عزیزم.