سلام خانما
من چهارماهه باردارم شوهرم خيلي بچه دوست داره هميشه فكرميكردم وقتي بارداربشم عين پروانه دورم ميگرده 😓ولي الان بيست روزه كه اومدم خونه مامانم ازدردتنهايي اينجاهم فقط شبايه نيم ساعت ميادوميره حتي پيشمم نميمونه ويارخيلي بدي دارم همش بالاميارم ولي اصلابراش مهم نيست انگاردردي كه من ميكشم اصلامهم نيست حالاجالبش اينجاست شبا كه ميادكل خستگي روزش واعصاب خوردياشومياره برام بعدشم ميگه خسته ام
حالم خيلي بده امشب باكلي دردوخستگي خودم ومامانم براش شام قرمه سبزي گذاشتيم خودمونم نميخواستيم شام بخوريم فقط به خاطراون گذاشتيم امامرتيكه نفهم اومدگفت مامانم زنگ زده قرمه سبزي گزاشتم بياخونه ماگفت ميرم اونجا بعدبه من ميگه خب به مامانت زحمت نميدادي حيف نون نفهم نميفهمه به خاطراون بوده