من تازه مجبور شدم سقط کنم. از آذر ماه هم خانوادمو ندیدم.شهر دیگن.بخاطر کرونا نرفتم. سال نود و هفتم یه سقط داشتم.
امشب خیلی دلم گرفت.شوهرم داشت میرفت ورزش.منم نمیخواستم جلو اون گریه کنم. ولی دست خودم نبود.با اصرار من رفت ورزشو. گفت نمی رم تو ناراحتی
خیلی بچه ها دلم گرفته.از همه چی. میگم همه دوستام بچه دارن من چرا نتونستم بچه داشته باشم.مشکلی هم نداریم. بخاطر داروی همسرم مجبور شدم سقط کنم.می گم چرا بخاطر کرونا نمی تونم برم پیش خانوادم. احساس می کنم یه وزنه رومه. خیلی تحت فشارم.همش پنهان می کنم.انگار افسردگی گرفتم