شوهرم جدیدا یه دوست و همکار پیدا کرده دوست داره باهاشون رفت وامد کنیم تا حالا سه بار دیدمشون یه بار خونه اونا که اولین بار بود رفتار خانمش عادی بود فقط یکم از شلوغی بچه هاش معذب بود دفعه بعد تو پارک بود اینا عادت دارن دائم با فامیلشون هر هفته بیرونن شوهرم چون تنهاست یه جورایی انگار می خواد خودش رو بچسبونه به اونا خلاصه شوهرم زنگ زد به اون اقا شوهر من گفت کجایین یه تعارف زد که بیرونیم بیاین رفتیم اما با 20 تا خانم غریبه مواجه شدم منم درونگرام خیلی معذب بودم دفعه بعد دوباره شوهرم همین کار رو کرد و اینبار اصلا خانم اون اقا محل به من نداد چندبارم از طرف خانما صدای ایش ایش شنیدم خیلی حس بدیه هی بری میوه چایی بخوری دعوتم نباشی شوهرم همه مرداشون رو می شناسه راحت میشینه به تعریف هر چی میگم نریم میگه نه بریم تو نمی تونی ارتباط برقرار کنی این دفعه دیگه نمی دونم چطوری منصرفش کنم الانم نمی تونم دعوتش کنم وضعیت خونم خوب نیست تو یه سوییت کوچیکم خجالت میکشم
چ شرایط سختی
من بودم عمرا قبول نمیکردم
قانعش کن
هربار که میرین یه چیزی با خودتون ببرین وقتی بی دعوت هست.
حالا شوهرمن کلا دوست نداره رفت امد حتی باخواهرای خودش سالی دوبار شاید بریم
نرین مگه زوره..به شوهرت بگوووانگاراوندفعه رفتیم خانومش سردبرخوردمیکردقیافه میگرفت برام نمیام من
یه دوست دیگه پیدا کنید
نرو باهاش
من دقیقا عین خودتم
خونه کوچیک و بی کلاسی دارم
روم نمیشه مهمونی بدم
اونم هی میگه بیا بریم فلان‌جا
ولی‌من خیلی وقتا دعوا میکنم و‌نمیرم
چقدر قشنگ درکت میکنم ، منم بخاطر خونم ایترس میگیرم وقتی کسی بخاد بیاد ، چقدر معذب میشم
میگفتم نریم من اونجا معذبم کسی رو نمیشناسم خانوماشون شاید هی خوششون نیاد من مزاحمشون بشم تو با آقایون دوست من نه
خب حق داری
ولی خب ببخشیدا انقدر رک میگم حتما تو دلش میگه اینا هم فقط مصرف کننده ان بخصوص که تو جمع فامیلا یا دوستای همکارتونم رفتی منم جای خانوم همکارشوهرت بودم ایش ایش میکردم چون جمعشونو به هم میزنید از اون طرفم جبران نمیکنید
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
