شوهرم خیلیییی قهرقهرو هست.اصلاااا هم اهل ناز کشیدن نیست.از فکرش و رفتاراش خوندم که همیشه توهم داره که مبادا زنش ازش خسته بشه.سعی میکنه خیلی دورو برم نباشه .
دیروز دخترم خییییلی اذیتم کرد همش بهونه گیری و گریه و جیغ از صبح تا شب...شب دیگه حس میکردم دارم دیوونه میشم..پای گاز آشپزی میکردم با اعصاب داغون دخترم صندلی گذاش زیرپاش اومد کنار گاز که نگاه کنه.منم دیگه اعصابی برام نمونده بود ک بخواد دوباره جیغ بزنه چیزی نگفتم بش
یهو شوهرم اومد دااااد و بیداد ک چرا بچه رو گذاشتی اینجا..اگه بسوزه چی و فلان..
منم دیگه واقعا تحملم تموم شد گفتم از دست تو و این دوس دارم فراااار کنم ازینجا
بعد بچه رو برداشت بعد ازینکه با بدبختی دخترم و اروم کردم رفتم پیش شوهرم بوسش کردم.یهو منفجرررر شد ده باااار گفت جمع کن بروو همین الان برو..کسی اینجا التماست نکرده و...کلی گمشو و فلان و بیسار تحویلم داد...الانم عین دختر بچه ها قهرقهره....هووووفففف...یه اپسیلون درک نداره ک من از صبح تا شب با این بچه گرفتارم..