خواب دیدم باردارم توبیمارستان یهو ازحال رفتم و بعد یه پسر بچه نوزاد تو بغلم دیدم مامانمم کنارم بود نوازه خیلی خوشگل و تپل بود ماملنم یه شکلات دستش بود ازاین شکلاتایه کاکاویی
اومدیم خونمون من بچه اصلا شیر ندادم شب تا گریه کرد نزاشت بخابم صبح پوشکشو عوض کردم بچه سوخته بوداونقدر شیطون و بازیگوش بود دلت میخاست بخوریش روتخت بهش شیشه دادم سر شیشه خیلی بزرگ بود همش تو دهنش جا کرد گفتم خفه شد درآوردم که سریع باز خودش همه سر شیشه رو تو دهنش کرد دودستی به شیشه چسبید ولی پوشکش نکردم نزاشت😐😐😐😐