بچه ها بخدا دست خودم نیس
من گذشته و خانواده بدی داشتم
شوهرم خداروشکر بد نیست
ولی با بچه بازیام کار کردم ک بقییه بهم احترامی ک بایدپ نزارن
چون خودم احمقم و احترامشو الکی الکی نگه نداشتم بقییم همینجور باهاش رفتار کردن و اون یذره ام مثل من نبود
دست خودم نیس
واقعا مریض شدم
شبا تا صبح ب مطلومیتش فکر میکنم و گریه میکنم و از خودم بدم میاد
توروخدا ی راهی بهم نشون بدین
دیگه با خانواده ت ددر ارتباط نباش .هر کی هر حرفی زد جلوش وایستا .ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه س
واضح تر بگو
هجونجوری که نظرا رو در موردش منفی کردی همونجوری کم کم مثبت کن
مثلا شوهرم خونمون ازوم بهم میکفت ی لیوان اب برام میاری عزیزم
من با عصبانیت میگفتم اه توام هی تشنته
بخدا همون لحظه ک این حرفو میزنم حالم از خودم بهم میخوره دلم خون میشه براش ولی دست خودم نیس اینجوری رفتار میکنم
از بس تو خونوادم اینجوری رفتارشده باهم دیگه
خیلی دپسش دارم خیلی
اون حتی برومم نمیاره
این تازه ی دونه از رفتاراییه ک میگم
ببین پس رو خودت کار کن ...وقتی نیست ببین خونه چه خلوت و سوت و کوره ..به اون لحطه ای فکر کن که دیگه حتی رو کره خاکی هم نیست ...اون عاشقت شده که اومده خواستگاریت ..عاشقته که داره صبوری میکنه پس عاشقش باش و دلشو نشکون هیچ کس جز شوهر برا آدم نمیمونه حتی همون بچه هم یه روزی ولت میکنه
از نظر تئوری تمام حرفاتو هم قبول دارم هم روزی ده بار باهودم میگم و عهد پیمان میبندم
ولی واقعا بهو از کوره در میرم
بشدت عصبی شدم
سره اون خالی میکنم هرررررچیزیو حتی برق رفتن حتی بارون اومدن
واقعا حس میکنم ب روانپزشک نیاز دارم
اگه قبل از حرف زدن فک کنی و سکوت و ترجیح بدی اینطوری نمیشه عزیزم تپرین کن...شوهرت همیشه نمیتونه درمقابلت سکوت کنه
