آقا یادم افتاد به یه خاطره که چرا من اینقدر الکی سلیطه گری در اوردم میخوام آب بشم🤣🤣🤣🤣
عقد بودیم.شوهرم گفت به عنوان کار دوم میخوام برم تو شرکت یکی آشناها.کارشون سیستم بستن و نت و اینجور چیزا بود.طبقه دوم یه ساختمون تجاری.حالا همیشم اونجا یه منشی بود و خوده اون طرف جای دیگه جز تو شرکت.با اکراه گفتم باشه.تا شبش کنارهم خواب بودیم و میدونستم صبحش میخواد بره اونجا صبح که بیدارشدم چشانو باز کردم دیدم نیست هزار و یه فکر اومد تو سرم که آیا کجاست داره چیکار میکنه با منشیه چی میگه نکنه داده میکن....ش🤣🤣🤣🤣🤣🤣خلاصه پاشدم دست و صورت نشسته مث وحشیا رفتم سمت شرکت درو با شتاب باز کردم انگار میخوام دزد بگیرم🤣دیدم بامنشیه دارن کیس میبندن با اخم گفتم بیا تو این اتاق کارت دارم اومد با دعوا و جدی و اخم و تخم گفتم تو توی این جن...ده خونه چی میخوای جمع کن بریم....اون بیچارم از ترس اینکه صدامو بیشتر نبرم بالا جمع کرد دنبالم اومد🤣🤣🤣🤣🤣روز اول و آخرش بود رفت اونجا کاربنده خدا🤣🤣🤣🤣
