دوروز رفتم خونه مامانم مهمونی امروز شوهرم اومد دنبالم تو ماشین آهنگ غمگین گذاشته میگم تورخدا عوض کن غصم میگیره دلم تنگ مامانم میشه ازش دور شدم بهم میگه خب بمون همونجا دیگه نیا بعد اومدیم خونه با اخم وتخم میگم چی شده میگه تو حرف زدنتو بلد نیستی حالم از کارات بهم میخوره خیلی قلبم شکست امروز این همه به خودم و تیپم رسیده بودم خیلی خوشگل شده بودم میخواستم منو که میبینه حس خوبی پیدا کنه ولی در مقابل این همه بداخلاقی و اخم و تخم نمیدونم چش شده
هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه.....ای ترس تنهایی من ،اینجا چراغی روشنه🥂