بچه ها من یه دوستی دارم تقریبا ۷ ۸ ساله ک دوستیم صمیمی فقط دوست بودیم ولی اون به من حس پیدا کرد ولی من بهش گفتم میخوام جوونی کنم نمیتونم خودمو به تو محدود کنم. بعدم من اون حسی ک تو بم داریو بهت ندارم. بعدشم رفتم با پسرای دیگه ولی همچنان بهترین دوستم بود اونم با کیایی رفت تاااا دلتون بخواد ولی همیشه میگفت هیچکدومشون تو نمیشه من تورو برا اینده میخوام من واقعا عاشق تو ام. حتی خیلی وقتا من درباره اونا بهش میگفتم حتی میگفتم دوسشون دارما فلانو اینااا اینم میریخت تو خودش. حالا همش جمع شده رو هم چون فهمید یسری جاهام بهش دروغ میگفتم. این چیزایی ک میگم ۷ ۸ سالی طول کشیده غصه یه شب نیس... در کل الان یه مدته میگه من تورو واسه ازدواج نمیخوام.چون میدونم قبلا با کسای دیگ بودی .ولی همچنان میگه تو ارزوووی منی من فقط عاشق تو بودمو هستم. هرچند منم نمیخوامش برا ازدواج ولی جدیدا حس نیکنم منم یکم بهش علاقه مند شدم. بنظرتون باید با حسم چیکار کنم.