ما شب عقدمون بود همه خونه مادرش جمع شدیم شوهرم خونش بالای مادرش بود گفت بیا بریم خونرو ببین منم رفتم از استرس دلپیچه گرفته بودم گفت بریم پایین همه هستن زشته گفتم شما برو من اینجا ارایشمو درست کنم گفت باشه تا رفت درو بست منم رفتم دسشویی حسابی خودمو خالی کردم .....امدم بیرون دیدم شوهرم واستاده هر هر میخنده نمیدونستم کجا در برم بعدش رفت تا ی هفته هم ن زنگ زدم ن چیزی هی میگفت بابا اشکال نداره طبعییی
الان شدید رومون بازشده دیگه بهم
شما بگین سوتیاتونو ببینم😍😍😍