من با مادرشوهرم تو یه ساختمونیم مادرشوهرم ام آی داره شوهرم خیلی بهش وابستست همش میره بالا از راه که میاد اصلا خونه بند نمیشه فقط شام و ناهار و خواب مثلاً اگه یک ساعت خونست چهل دیقش بالاست بعد مادر شوهرمم هرچی میگه من ناراحت میشم شوهرم میگه هیچی نگو مریضه چکار کنم بخدا اعصابم نمیکشه دیگه