من که تا۸سال زندگی خیلی چیزی نگفتم همیشه شوهرم رو به سمت خانواده اش میفرستادم..البته روش مثبت گویی و تردید و منفی هم بکار بردم
حالا بعد۸ سال بعد یه سری قضایا و قطع رابطه با خانواده اش
تا بیام چیزی بگم
میگه
"توهین نکن
اونا خانواده اول من هستن تو بچه ها خانواده دومم.."
انگار نه انگار همه جوره طرفداری اونو میکردم..
منم خیلی آروم روم برگردوندم گفتم یادم باشه منم برم پیش خانواده اولم...
دیگه به غلط کردن فهمید چه سوتی داده
گفت نه اشتباه گفتم...حالا هم از دلم در نمیاد...
ولی شوهرم بدش میاد چیزی به روش بیارم..
کلا من باید خفه بشم...پس چکار کنم...چطور آروم بشم؟