دقیقا امشب همش دارم بهش فکر میکنم
حساب کتاب این دنیا رو نمیفهمم
خودمو هلاک کردم و جون کندم و درس خوندم و کار کردم هنوز یه مسافرت به دلخوش نرفتم و فقط زورمون میرسه ضروریات زندگی رو فراهم کنیم
یه آشنا هم داریم زن و شوهر تک فرزند هستند
مامان این خونه کادو میخره
بابای اون ماشین هدیه میده
پدرشوهر باغ به نام عروس میکنه
مادرزن سفر اروپا مهمونشون میکنه
نوش جونشون ولی خدایا به یکی اینقدر میدی اصلا نمیدونه باهاش چیکار کنه
ما هم 24ساعته میدوئیم آخرش هیچی
خدایا مرسی