من نمیدونم تو تناسخ های بعدی قراره چی بشم ولی شاید همون حسرتی باشم که به دل میمونه؛شکوفه ای که قبل از شکفتن از سرما میمیره؛ رودی که هیچوقت به دریا نمیرسه و خشک میشه؛ شایدم باز یکی باشم که دوستت داره ولی نمیتونه داشته باشدت....کیدراما فقط کیدراما نیست یه سبک زندگیه:)
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود... حیف,چشمانِ تو این حادثه را دوست نداشت... سیب راچیدم و در دلهره ی دستانم... سیب را دید ولی!!!دلهره را دوست نداشت... تا سه بس بودکه بشمارد و در دام افتد... گفت یک....گفت دو.... افسوس سه رادوست نداشت... من و تو خط موازی......!؟؟؟ نرسیدن.......!؟؟؟هرگز........ دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت. درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که... از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت..... .
توکل کن ب خدا و برو سرزندگیت انشاالله ک عاقبت بخیر شی عزیزم
من کساییو تو زندگیم داشتم که یه ثانیه فکر نبودنشون اشکمو در میاورد همون آدما الان واسم فرقی با یه غریبه ندارن فقط میدونم که یه زمانی میشناختمشون؛؛؛واقعی دوسشون داشتم و کلی خاطره باهاشون داشتم ولی دیگه واسم هیچ اهمیتی نداره که کجان و پیش کین و چیکار میکنن و باید اعتراف کنم که دیگه دوسشون ندارم و نیازی هم به بودنشون ندارم؛؛؛؛میخوام بگم زمان بدین؛؛همیشه زمان همه چیزو حل میکنه به مرور؛؛حتی چیزایی که فک میکنین هیچوقت حل نمیشه....