خالم بچشو به شدت لوس ونانازوباراورده ازوقتي قرنطينه شروع شده ي ريزكلش توتبلته اين پسر مامان باباش بايدمشقاشو بنويسن هردفعه ام ك من ميرم بجاش امتحان ميدم
بعدفرداامتحان فارسي داره از ي هفته قبل خالم گفت فارسيشوتوبيابده ومنم گفتم باشه ميام ونگران نباش واينا
بعد تاامروزهرچي ب مسئول خوابگام زنگ ميزدم اصلا جواب نميدادشانسي امروز جواب دادگفت فرداحتمابيا وگرنه تاهفته ديگه بسته است دوباره واينا منم ك جزوه وكتابام اونجاس هي ميخوام بخونم ندارم نميشه واجب بود ك برم
بعدالان ب خالم ميگم نميتونم بيام ناراحت شده ازمن ك تو ب من قول داده بودي وفلان ي كلام گفتم خب خاله جان فارسي ك ديگه رياضي نبوده بگي نفهميده توقرنطينه بااين درس دادن ي درس حفظي بوده جاي اون همه بازي وفيلم ديدن خودش مينشست حفظ ميكرد
انچنان بهش برخورد ك وسط حرفام قط كرد
خداييي دروغ ميگم خو؟