سلام دوستان
دوست داشتم با کسی مشورت یا دردل کنم و کسی بهتر از شما سراغ نداشتم چون جواباتون کاملا بی طرفه
من از یه خانواده تقریبا متوسط هستم ۲۶ سالمه لیسانسه و کارمند یه شرکت خصوصی. قیافم به گفته اطرافیان خوبه. خونه و زندگی متوسطی داریم پدرم بازنشسته و راننده آژانس هست و مادرم سالهاست خیاطی میکنه یه خواهر و یه برادر کوچکتر از خودم دارم که خواهرم ۲۳ ساله هس دانشجو و شاغل و برادرم هم ۲۰ ساله و اونم شاغل هس
بااین اوصاف و با وضعی که الان همگی از این مملکت سراغ داریم بازم نمیتونیم آنچنان گلیم خودمونو از آب بکشیم برای مثال مدت هاست بخاطر جهیزیه نگرانم چون میدونم فشار زیادی به خانوادم میاد و ممکنه جلو خانواده طرفم سرشکسته بشم
من خواستگار چندانی ندارم اکثرا هم تا مرحله ای که مادرش بیاد و بره و دیگه برنگرده پیش میره تااینکه هفته پیش یه خواستگار با خونمون تماس گرفت و شرایط پسرشونو گفتن و من میدونستم اینم مث سری های قبل میشه ولی باز قبول کردم بیان
مادر و خواهرش اومدن و پس فرداش تماس گرفتن که عصر با پسرشون میاد
خلاصه عصر اقا پسر و مادرش تشریف اوردن و مادرش خواست تا باهم صحبت کنیم شرایطش به این صورته که قیافه تقریبا خوبی داره متولد ۶۴ هست پسر اخر خانواده و خواهر برادراش معلم و و مهندس هستن خودش کارمند رسمی شرکت نفت و وضع مالی خوبی هم دارن
تو صحبتاش میشد بوی خودشیفتگی رو حس کرد یا شایدم من اینطور حس میکنم چون کلا اعتماد به نفس پایینی دارم اخلاقیاتشم اینطور بود که از شاغل بودن زن از لباس باز ارتباط با نامحرم و از این دست موارد خوشش نمیومد و به قول خودش اخلاقیات دهه شصتی داشت. بعد از اتمام صحبتامون گفت خب حالا تا یه مدت فکرامونو بکنیم من فقط سر تکون دادم یعنی درسته ولی واقعیت بهم برخورد انگار که من خاستگاریش رفته بودم نمیدونم این حرف طبیعیه یا من زیاد حساسیت به خرج میدم گفت یه دوره ۱۰ روزه تهران داریم و تو این مدت فکرامونو بکنیم
خلاصه همین حرفش کلی دل چرکینم کرد احساس میکنم اگه پیشتر هم بریم من دائم باید اینطور کوچیک شدنو حس کنم چون هرچند از نظر فرهنگی تفاوتی نداریم ولی از نظر مالی که این روزا تعیین کننده همه چیز هست متفاوتیم
الانم منتظریم آقا پسر بله رو بدن. من واقعا میخوام بدونم این روند طبیعیه و شما بودین چه رفتاری میکردین؟
بابت پرحرفیم عذرمیخوام ولی میخواستم شرایطو به تفصیل براتون بگم که بهتر بتونین کمکم کنین
ممنونم