درسته که میگن تعبیر خواب بره ینی فرزند من یک ساله منتظرم و ۱۰ روز به پریودیم مونده
خواب دیدم با پدر و مادر و برادرم و یکی از خاله هم که الان بارداره واسه تفریح رفته بودیم یه جای سر سبز بعد خالم داشت یه گیاهی از زمین میچید به منم گفت بیا از اینا بچین واسه تو خوبه منم خم شدم و چند تا چیدم یه دفع سرمو گرفتم بالا دیدیم یه بره سفید و خیلی خوشگل و بانمک اومده وایساده جلوی من بعد مادرم گفت برو بگیرش بغل و من رفتم اونو گرفتم بغل ولی اون بغل من نمی ماند و همش دست و پا میزد که بره بعد صدایی که از خودش در میاورد مثل صدای گریه ی نوزاد بود بعد من گذاشتمش زمین و گفتم این بره همین الان به دنیا اومده باید بگردم مادرش و پیدا کنم بعد رفتم جلو تر دیدم یه کلبه هست رفتم داخل دیدم یه گوسفند نشسته بود توی کلبه و داره زایمان میکنه منم میرفتم جلو و بچه هایی که به دنیا میومدم رو می‌پیچوندم توی پتو و جالب اینجا بود که بچه هایی که به دنیا میومدن بچه انسان بودن و از یک گوسفند داشتن متولد میشدن بعد من که یکی یکی داشتم نوزاد هارو میگرفتم یکیشکنو نگاه کردم دیدم یکی از دست هاش شش تا انگشت داره و با خودم می گفتم نکه خدا به منم یه بچه بده که اینجوری باشه بعد یک بچه دیگه اومد دنیا من خیلی حالم بد شد و تو خواب میخاستم بیارم بالا بعد دست این یکی بچه رو نگاه کردم دیدم ن این یکی سالمه و موهاش بوره بعد خوشحال شدم گفتم ن پس بچه منم اینجوری نمیشه خلاصه این گوسفند ۵ تا بچه به دنیا آورد و دیگه حال نداشت بعد خود گوسفنده به من گفت من حال ندارم به اینا شیر بدم و اسشون یه چیزی درست کن بده بخورن منم بچه هارو سه تاشونو خابونده بودم رو تخت و دوتاشونو گذاشته بودم زمین بعد دیدیم یه بطری شیر روی تخت هست بعد خاستم بر دارمش بریزم توی کاسه یه دفه دیدم کاسه پر شیر شد بعد رفتم از یه پلاستیک نون که هم لواش داشت هم نون بر بری داشت نون بر بری براشتم و ریختم توی کاسه شیر بعد که میخاستم به بچه ها غذا بدم دیدیم نیستن سرمو گرفتم اطرافمو نگاه کردم دیدم تو خونه ی خودم هستم بعد فهمیدم دختر خاله ی شوهرم بچه هارو برده تو آشپزخونه بهش گفتم بچه هارو بیار تا بهشون غذا بدم گفت الان میارمشون رفت اوردشون و من تا خاستم بهشون غذا بدم از خواب پریدم کسی میدونه تعبیرش چیه ببخشید اگه طولانی شد
