خواب بودم درو باز کردم اومد رفت سر یخچال فریزر همه رو نگاه کرد بعد یکم باقالی و گوشت گذاشت گف ما جا نداریم میام شربت بزارم فریزر
بعد من هیچی نگفتم بعد کلا با من سرد شده..گف بخاب بخاب بچه هم نیار تو رو میخام چیکار منم خندیدم دوباره تکرار کرد و رفت...رفت پایین صداش اومد ب دخترش گف یک هفته به پسر من نرسیده ک چون اومده خونه من ناهار خورده یککککککک هفته بهش نرسیده...نمیدونم حدس زد چون دید بعد ناهار ما دعوامون شد یا چی
ولی یک روز فقط غذا خوب نپخته بودم
بچه ها بد شد ابرم رفت؟من ناراحتیم از چیز دیگه بود از اینکه من داشتم کار میکردم غذامم حاضر بود اون بدون من رفته خورده...حالا میخام برم به خاهرش توضیح بدم تازه اون از شهرستان میاد انقدر پشت من دروغ میگن با من بد میشه ولی من ازش خوشم میاد میخام برم بهش بگم ک بدونه قضیه این قدر داغون نبود
تورومیخام چیکار بچه نمیاری واقعا ک