هی...خیلی ناراحتم...من تازه عروسم،خاله هام دختر مجرد و دم بخت دارن،راضی نبودن من ک کوچیک ترم ازدواج کنم ،حال آنقدر ک خاله هام درِ گوش مادرم خوندن ،ک ددخترت بده،کم میره و میاد،ب فکرت نیست،مادرم هر روز ک زنگ میزنم بهش گلایه میکنه تو بچه ای تو نفهمی،تو منو بی ارزش گردی،و از این حرف ها...منم نمیتونم حرف تو دلم نگه دارم ب شوهرم میگم،اونم ناراحت میشه،میگه دیگران چرا دخالت میکنن و طعنه میندازن،مگه خودشون تا حالا اومدن و رفتن ک ما بریم؟؟؟تازه پشت سر من پست تلفن پیش شوهرم گفتم خیلی خره این دختر....😪
ب خدا شور و شوق شوهرم رفته،زندگیم یکنواخت شده، چی کنم از این وضعیت در بیاد،به دادم باشین خیلی ناراحتم...😥