اقا با من دعوا نکنین روحیم حساسه میزنم دهن مهنتونو آسفالت میکنم…گفت:بمــان•گفتم:برای ماندنم دلیلی بیاور،،،،،،،،گفت:برنج خیسوندم یه نگاه به خودت یه نگاه ب طرز فکرت بنداز.. این دلیل اینجا وایستادنت❗️❗️❗️
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من یه خانم شاد و سرحالم که تمام قد پای زندگیم ایستادم.🤗🤗🤗 یه آدم قوی که داره روی زندگی رو کم میکنه! 😊😊😊من بدون وجود پارتی، شانس و هرچیز دیگه ای به خواسته هام رسیدم. با وجود دو چیز✌ اول لطف خدا دوم همت و تلاش خودم. بابت این موضوع به خودم افتخار میکنم💪💪💪 یه رفیق واسه عشق زندگیمم❤❤❤❤❤ من یک تکیه گاهم، خیالت تخت عشقم، من پشتتم😘😘 روزای خوب رو ساختم بازم میسازم😄
رفيق ميخواستم بهت بگم كهوقتى دارى حرص و جوش پول رو ميزنىوقتى دارى براى تصاحب يه مقام خودت رو به آب و آتيش مىزنیوقتی داری برای بالا رفتن خودت بقیه رو لِه میکنیوقتی برنامه ریزی میکنی برای رسیدن به قدرتخلاصه کنم وقتی زندگی رو خیلی جدی گرفتی یه لحظه به تهش فکر کن... این همون آبِ يخ روى آتيشه!ببين من نمىگم زندگی نکن!تلاش نکن! ناامید باش و بی هدفنه!میخوام بگم مسیر زندگی تو یجوری بچین که فقط ختم نشه به ثروت و قدرت و مقام!راستش من اصلا نمیدونم ما چی ایم و اینجا کجاستو اصلا اینجا چیکار میکنیم!فقط اینو میخوام بهت بگم،یعنی اینو فهمیدم که مسیر زندگی تو باید یجوری بچینی که باعشق و علاقه زندگی کنینمیدونم!ببین ذوقت چیهیکی ذوقش با سفر زنده میشهیکی با کتابیکی با یه پیاده روی سادهیکی آشپزییکی...اگه میخوای برده ی دنیا نباشی ذوق دلت رو پیدا کندلت آروم رفیق...❤️
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
❤روز قدس ❤روزی است که باید به همه ابرقدرت ها هشدار بدهیم که اسلام دیگر تحت سیطره شما به واسطه عمّال خبیث شما، واقع نخواهد شد. روز قدس روز حیات اسلام است. باید مسلمین به هوش بیایند. باید بفهمند قدرتی را که مسلمین دارند».القدس لنا🌷