مادرم داستان این دختر وپدرش تعریف کرد
بعد بابام اول گفت اشتباه کرده
من خوشحال شدم بعد گفت
اول باید تفنگ میخریده اول پسره میکشته بعد دختره رو
پرام ریخت
بگم خیلی پدر مهربونی هرچه بخوام میخره حتی داداشمم همینطور
ولی رو چیزای ناموسی خیلی غیرتین
هردوموافق بودن
خخخخخخخخخ
😐😐😐
منم یه بار میکشتن جون سالم بدر بردم
مفهوم غیرت یک چیز دیگه هست.
پس مراقب باش خیانت نکنی
مطمئن باش پدر منم همینو میگه
همه پدرا اینطورن
گف ک تو بترسی😂
حالا همه رفتین از باباهاون پرسیدین من که بابام نیس😕 نامزدمم گف نهایت از روستا میرفتن دیگه نباید میکشت
متاسفانه خیلیا اینطوری فکر میکنن
بگو پس یعنی جون من برات هیچه نه
😂😂😂ببخشید خندم گرفت به صحبت پدرت،بامزه گفته😅
چرا مگه چه جرمی کرده
دختره به خاطر نداشتن خانواده درست و حسابی و تامین نشدن محبت از طرف خانواده با یه پسر دوست شده و فرار کرده
اونم چون سنش کم بوده چون بزرگتر درست حسابی بالا سرش نبوده
به نظرم پدر باید خودشو میکشت بابت کم کاریش بابت وقتایی که دخترش به محبت پدر نیاز داشت و باش مشغول مواد کشیدن بود
همه پدر مادرا همینو میگن پدر من خواهرش فرار کرد رف عقد کرد با خواستگارش کاریشم نکردن ولی اگ من بودم کتکارو خورده بودم😂
