منو دوستم کاشت ناخن رفتیم یاد گرفتیم
حالا عمش آرایشگاه زده بهش گفتم خب برو پیش عمت واسه کاشت ناخن دیگه اجاره هم نمیخواد بدی گفت وای اصلاااا من از عمم خوشم نمیاد نمیخوام برمپیشش ب شوخی گفتم خب من برم؟گفت وا تو بری بعد بپرسه چرا من نرفتم چی؟
گفتمپس یا خودت برو یا من
گفت ببین ب رفتن باشه ک خودم میرم فقط چون لاک ژلام کمه نمیرم گفتم تو ک میگفتی از عمت خوشت نمیاد
بهش گفتم من هر خوبی بود و واسه تو میخواستم هیچوقت حسادت نکردم واقعا
زد از همه جا بلاکم کرد
۶ سال دوست بودیم واقعا من چقد خوبی در حقش کرده بودم چندروز پیش تولدش بود خودمو کشتم واسه سورپرایزش
از هرچی رفاقت و دوستیه متنفرم