بچه ها بیاید از خاطرات سادگی هاتون بگین بگید از سوتی هاتون
من خییییلی ادم ساده و پخمه ای هستم و تا قبل دانشگاه اصلا از خونه بیرون نمیرفتم و معاشرتی با کسی نداشتم اما دانشگاه قبول شدم و خوابگاهی شدم اونم کییی من!!!!
الان که یاد دوران خوابگاه میفتم و خاطراتم رو مرور میکنم میگم نوش جونم هر چی سرم اومد حقم بود .بچه ها ی اتاقم یه حرفی رو میزدند و به من تیکه میپروندند و میخندیدند اما من خودمو به نشنیدن میزدم اون موقع میگفتم ولشون کن مهم نیست اما الان فهمیدم که نه باید از حق خودم دفاع میکردم و خودمو به اسکول بودن نمیزدم.حتی ترم های دیگه که اتاقشون میرفتم اگه اتفاقی میدیدمشون راهمو کج میکردم که بهشون برخورد نکنم .
از تیپ و طاهر که نگین افتضااااح مانتو زشت کهنه که خالم داده بود به من با کیف زشت شلوار گشاد و اینکه اونموقع خیلی لاغر بودم تقریبا پنجاه کیلو با قد نزدیک یک و هشتاد.اصن یه وضعی بودم الان تقریبا درست شدم اما نه خیلییی
نمیدونم اون موقع چه مرگم بود انگار نمیدیدم چقدر افتضاحم .هر چی بود تموم شد به خودم قول دادم دیگه اون ادم سابق نباشم شما هم اگه ازین اخلاقا دارید خودتونو تغییر بدید خیلی خوبه ادم به خودش شخصیت بده .