قبلا تاپبک زدم زن برادرم به خاطره نداشتن پول اجاره بچه هاشو ول کرد رفت برادر مم اعتیاد داره اهل زندگی نیست امروز زنگ زد به پدرم دخترا مو بده بهزیستی چون من نمیخوامشون زنگ زدیم زن داداشم بیا بچه ها رو ببر دلتنگ شدن میگه من نمیخوام شون فقط میتونم پسرم که شیر میخوره نگه دارم میخوام طلاق بکیرم نمیتونم سه تا بچه نگه دارم از اون طرف بچه ها همش بهونه میگیرن مامان و بابام خسته شدن میگن ما توانایی بزرگ کردن بچه نداریم حالا پدرم میگه یه جایی پیدا کنیم مثل پرورشگاه ولی خصوصی که ازشون مراقبت کنن آخر هفته ها هم بیان خونه مادرم اینجور جایی وجود داره؟شما تا حالا تجربه داشتین؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خاک بر سر ننه بابایی که مثل حیوون فقط جفت گیری بلدن
بگو غلط کردی از شوهر بی پول و معتاد زرت و زرت بچه پس انداختی
اه اه 😡😡😡
ایران به خاک خسته تو سوگند،به بغض خفته دماوند😞که شوق زنده ماندن من به شادی تو خورده پیوند😞ایران اگر دل ترا شکستند،تو را به بند کینه بستند😞چه عاشقان بی نشانی که پای درد تو نشستند😞 😞😞😞😞😞😞ایران به شوق زندگی، در مرگ روئین تن شده😞مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده😞ایران پر است از عاشقان، این گنج های بیشمار😞مرزیست پر گوهر ولی، با رنج های بیشمار😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢حس ششم!!!!😷😷😷😷😷😷😷😷غیرت!!!!😷😷😷😷😷😷😷😷جن!!!!😷😷😷😷😷😷😷مرد خاله زنک!!!!😷😷😷😷😷😷😷😷😷😷دختر بچه شوهر کرده!!!!!😷😷😷😷😷😷😷مرد بچه باز!!!!😷😷😷😷😷😷😷😷رل 😷😷😷😷😷😷😷😷کراش😷😷😷😷😷😷😷کرونا!!!!!😷😷😷😷😷
ضربان قلبمه . مرحم دردمه . فقط خودی .فقط خودی. فرشته مرگمه. تمام تار وپودمه بود ونبودمه فقط خودی فقط خودی( عاشق آهنگشم😁) گاهی به آخرین پیراهنم فکر میکنم که مرگ در آن رخ میدهد.... هم آرایش میکنید 😁 هم عمل کردین 😁 هم کامپوزیت و لمینت 😄 همم با اسنپ چت عکس میندازین 🙄😳 مگه چقد زشتین🤔 وقتی عکس یهویی تو فرستادی بدون آرایش میفهمیم چقد خوشگلین با آرایش که سیب زمینی ام خوشگله😁😂
خدایا مارا به غصه های معمولی مان برگردان...به قسط های عقب افتاده ،ترافیک های طولانی،خیابان های شلوغ، دغدغه های زیاد،هدف های سخت،خستگی های مفرط...به همان روزها که همدیگر را قضاوت میکردیم وبه قضاوت های هم توجهی نمی کردیم.به همان روزها که دنیا اینقدر آلوده نبود،که آلوده بود وحاد نبود ،که آلوده بود واز آلودگیش نمی مردیم...که دلواپس حال عزیزانمان بودیم نه جانشان !ما را برگردان به روزهایی که سلامتی اینقدر گریز پا نبود ،که میشد لابه لای همین مشکلات و دغدغه های ریز ودرشت،با خیالی آسوده فنجانی برداشت ،چایی ریخت ...کنار پنجره ای ایستادودر کمال اطمینان و آرامش نفسی عمیق کشید .که می شد کسی را به آغوش کشید وآرام شد .میشد دستان کسی را گرفت وبدون هراس تمام شهر را قدم زد وغصه ها و درد ها را فراموش کرد .دلمان لک زده برای یک آغوش، یک لبخند ،یک خیال تخت...دلمان لک زده برای یک زندگی آرام و معمولی ...خدایا در آغوشمان بگیر که خسته ایم ...خودت حال زمین را خوب کن