بدی هاش ...
خسیس
خانواده بد
احتمالا هم جنس باز
احتمالا خیانتکار
خود شیفته
خود خواه
وابسته ب مادر
دروغ گو
مخفی کار
فک میکنه خیلی خوبه و بهترین و.پولدار ترین پسر روی زمینه
ایراد های خانوادش رو نمیپدیزع و دنبال ضعف از خانواده منه
سواد نداره
حتی خودش رو خوشگل تر از من میدونه
اهل کادو دادن و سورپریز نیست حتی بعد دعوا ی بار هم نشده با گل بیاد
زیاد اصرار میکنه خونه مادرش بریم
تلافی میکنه
با خونه بابام 4 ساعت فاصله دارم راحت نمی ذاره برم با دعوا راضی میشه برم
همیشه تهدید میکنه ک نمیذارم دیگه بری خونه بابات
تو بازار رفتن و تنها یا با دوستام بیرون رفتن نمیذارع برم و محدودم کرده
حق ندارم پام رو بذارم از خونه بیرون
عدم درک متقابل ....اصلا حرف منو نمیفهمه چه با زبون خوش چه زبون گریه چه دعوا
زن رو ب عنوان یه خدمتگار میبینه
معتقده مرد بالاتر از زنه و تو هرمسله ای میگه من مردم تو زن
همیشه دوس داره حرف خودش بشه
بحالت دستوری میگه اینو بیار اونو بیار
این ک حرف خودش بشه خیلی بده مثلا دلم گرفته ب زور راضی شده بریم بگردیم ی دور میزنه چون خودش دوس نداره منم زود میبره خونه
تو همه مسایل دوس داره حرف خودش بشه
تو رابطه جنسی هم تلاشی برای من نمیکنه و همش خودش مهمه
جلو تلوزیون میشینه ی من توجه نمیکنه
وقتی ناراحتم وقتی میترسم وقتی لازم باشه بغلم نمیکنه
دزد اومده بود خونمون من میترسیدم اعصابم خراب بود میرفتم بغلش پسم میزد میگفت خوب نیس حال منم
حس حمایت گری بهم نمیده حس میکنم بی پناهم تو شهر غریب
و تنهام
وقتی دعوامون می شه میره بیرون و دیر میاد
منم اون شهر خراب شده هیچ کسو ندارم دلم میخواد خود کشی کنم وقتی عصابم خرابه اون میرع حالش خوب میکنه
بعد ک میاد از بیرون پیش دوستاش میخنده حالش خوبه فیلم نگا میکنه منم تو اتاق میشینم گریه میکنم