خیلی خون ازم رفت خیلی بدنم ضعیف شده
همش میاد بهم میگه ما اصلا اینجوری نداشتیم تا حالا و ....
خیلی سرگیجه دارم فشارم افتاده، دکتر میگه باید جیگر و ...بخوری تا خونت برگرده
خونه مادرم بودم یه دعوا درست کرد که عروس مایی و باید بیایی خونه ما ،وقتی رفتم تا شوهرم برام یکم خرما و موز و ...میاره همش بهش میگه چخبرته انقدر بهش میدی؟؟حالا خوبه برات بچه مرده اورده😔😔حالا موز هم شوهرم خریده
بخدا یه روز اونجا بودم انقدر گرسنگی کشیدم فرداش رفتم سرم زدم
بعد دیدم نمیشه و خیلی حالم بد بود رفتم خونه مادرم بعد
میاد جلو مادرم این حرفارو میزنه خیلی خجالت میکشم که بچه مرده آوردی برامون و...سرمون رو تو فامیل نمیتونیم بالا بیاریم
حالا خواهر خودش یه بچه یک ساله مرد ازش
شوهرمم هر چی جوابشو میده و طرف من در میاد این بیشتر لج میکنه
خسته شدم چکار کنم، الان که شوهرم رفته خونه خودمون دیگه خیلی بیشتر لج میکنه،خونه خودمون تا مادرم حدود۶ساعت راهه
ما تهرانیم مادرم شهرستان
میاد خونه مادرم پیش بابام میگه من همش پسر اوردم خداروشکر همه هم سالم، الان زنا مریضن
همش تیکه میندازه