2726
من بعد از 7 سال سابقه کار اداری فول تایم. خسته شدم و تصمیم دارم تا یک ماه آینده از کارم بیام بیرون . علتش هم ورود دخترم به زندگیم هست. الان نزدیک 8 ماهشه. بعد از 6 ماهگیش سرکار رفتم به مدت یک ماه و نیم و الان دو هفته است که دوباره مرخصی گرفتم و تا آخر مرداد مرخصیم.

علت این تصمیم که هنوزم قطعی نشده این هست که وقتی اون یک ماه و نیم رو که رفتم سرکار با اون 6 ماه و این دوهفته که نرفتم مقایسه میکنم خیلی خیلی متفاوتند.

من آدم کم انرژی هستم. وقتی میام خونه هیچ انرژی برای دخترم ندارم. خسته هم از لحاظ ذهنی و هم از لحاظ جسمی.

این روزها تنها سوالم از خودم اینه . زن باید مادر باشه . مادر باید در کنار فرزندش باشه یا باید بیرون از خونه به فکر تامین آینده مالی فرزندش باشه؟؟؟؟؟

هر چند کار کردن واقعا زن رو اجتماعی میکنه اما با این همه خستگی ، آیا فرسودگی زودرس و مادری ناکافی ارمغان این کار نیست؟
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...
من کلا دوست دارم بیرون از خونه باشم.اما واقعا کار تمام وقت و بی روح اداری خستم کرده. توی این مملکت هم که کار پیدا کردن کار حضرت فیله. چه برسه به کار نیمه وقت یا پاره وقت.

من فقط 5 شنبه و جمعه ها تعطیلم و بقیه روزها از کله سحر تا بعد از ظهر سرکارم.الان هم به لطف آقای احمدی نژاد بوده که ساعات کاری کم شده وگرنه قبلا تا عصر سرکار بودم. شایدم دوباره ساعات کاری ادارات مثل قبل بشه نمیدونم
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
مرضیه جان من با روحیه حساسی که دارم شاید توی این 7 سال به اندازه 17 سال اذیت شدم. اما بازم هیچ وقت به اندازه الان مطمئن نبودم که نباید برم سرکار. اما خوب مشکلم اینه که هم حقوقم خوبه و دل کندن از استقلال مالی سخته. و هم اینکه کلا دوست ندارم تمام وقت هم خانه دار باشم.

فکر میکنم بعد از بزرگ شدن دخترم ممکنه هوس یه کاری که کمتر وقت بگیره رو بکنم که خانه دار کامل هم نباشم. اما میگم توی کشور ما امکانش خیلی کمه که مثلا یه خانم با سن بالای 30 سال بتونه دوباره کار پیدا کنه. من الان 29 سالمه
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...
من به خاطر دخترم یک سال نرفتم سره کار اما سخت بود الان 4 سالشه دوباره شاغلم
بر اساس گزارش رسمی ؛ علم و آزادی و رفاه اینجاست
غیر ما ، در تمام کشورها ، از فساد و گرسنگی غوغاست
هر کسی باید به خودش و شرایط زندگیش نگاه کنه

من به شخصه از کار تمام وقت خسته می شم نه به خودم می رسم نه به بچه نه به شوهرم!!!!
با اینکه شوهرم 100% همکاری می کنه و مرد خیلی خوبیه

قبل از مادر شدن مشکلی نداشتم اما بعدش مدتی کار کردم بعد رها کردم

الان بصورت پروژه ای و پاره وقت کار می کنم اما اگر همان هم نباشه دیگه کار نمی کنم
در عوض به فعالیت های دیگه می پردازم
اینجوری هم احوال خودم بهتره هم پسرم .... و در نتیجه شوهرم هم خوشحالتره( گرچه هیچ مخالفتی با کار من نداره)
آره کارم دولتی هست. بچه ام رو پیش مامانم میذارم با هزار تا غر شنیدن. مامانم هم دوست داره بیام بیرون از کارم. موندم سر دو راهی بزرگی

مریم جون نیاز رو خود ما تعیین میکنیم. درسته؟ یعنی هر کدوم از ما به اندازه توقعمون از زندگی نیازمندیم. مثلا من یه همکار دارم میگه اگه شوهرم ماهی 5 میلیون درآمد داشت نمیومدم سرکار. اما یکی دیگه میگه اگه مستاجر نبودیم و خونه داشتیم نمیومدم سرکار!!!!!!!
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...
مریمی جون یعنی مرخصی زایمانی الان؟ دخترت چند ماهشه؟
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...
رازقی جون حقوق شما هم خوب بود؟ آخه کار پاره وقت خیلی سخت گیر میاد. شایدم رشته تون یه جوریه که می تونید . اما من میدونم اگه از اداره بیام بیرون دیگه تقریبا کار پیدا کردن برام امکانش خیلی کمه.
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی می‌ارزی . و می‌آموزی و می‌آموزی با هر خداحافظی یاد می‌گیری که خیلی می‌ارزی...
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز