من بعد از 7 سال سابقه کار اداری فول تایم. خسته شدم و تصمیم دارم تا یک ماه آینده از کارم بیام بیرون . علتش هم ورود دخترم به زندگیم هست. الان نزدیک 8 ماهشه. بعد از 6 ماهگیش سرکار رفتم به مدت یک ماه و نیم و الان دو هفته است که دوباره مرخصی گرفتم و تا آخر مرداد مرخصیم.
علت این تصمیم که هنوزم قطعی نشده این هست که وقتی اون یک ماه و نیم رو که رفتم سرکار با اون 6 ماه و این دوهفته که نرفتم مقایسه میکنم خیلی خیلی متفاوتند.
من آدم کم انرژی هستم. وقتی میام خونه هیچ انرژی برای دخترم ندارم. خسته هم از لحاظ ذهنی و هم از لحاظ جسمی.
این روزها تنها سوالم از خودم اینه . زن باید مادر باشه . مادر باید در کنار فرزندش باشه یا باید بیرون از خونه به فکر تامین آینده مالی فرزندش باشه؟؟؟؟؟
هر چند کار کردن واقعا زن رو اجتماعی میکنه اما با این همه خستگی ، آیا فرسودگی زودرس و مادری ناکافی ارمغان این کار نیست؟
دخترم کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت . اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و شکستهایت را خواهی پذیرفت .سرت را بالا خواهی گرفت با چشمهای باز با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه . کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری و یاد میگیری که میتوانی تحمل کنی،که محکم هستی،که خیلی میارزی . و میآموزی و میآموزی با هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی میارزی...