2777
2789

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

میخوای سوارش بشی بری انقد برات مهمه؟😂😂😂

😂😂😂😂😂😂😂😂

من فقط و فقط مرگ میخوام 🖤 لطفا برام آرزوی مرگ کنید و اگه دوس ندارید ارزوی مرگ کنید ارزو کنید به خواسته م برسم 🖤☺️

الاناست که برخورد کنه اشهدتو بخون   دیدار به قیامت

     با من درنیفتین من مثل بقیه نیستم                                                                                          شلوارتونو میکشم پایین   

برو بگیر بخاب سرجدت

باقی مانده از دوران کلوپ نی نی سایت😐🖐              توکل سالای عمرم این👈😐 بودم و میمونم                  #حمایت_از _پوکر_فیسان                                           دُدربختیاری😎💪                                                      😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐   تو می تونی ساعت ها بشینی و پشت سر من حرف بزنی خیال بافی کنی قضاوت کنی بهم تهمت بزنی یا حتی فحش بدی اما بهتره بدونی درست همون لحظه ای که تمام وجودت پر از کینه شده؛من توی بهترین کافه ی شهر نشستم و دارم بستنی وانیلی می خورم با تزیین توت فرنگی!  خوشمزه ست؛امتحان کن!😐🖐

تاپیکش جز ممنوعاته

۴بعدازظهر از کنار زمین رد میشه

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍

اه بس کنید دیگ‌مسخره ها

شهلا باجی ها منو تا پیک های باحال تگ کنید لطفاااا😭🥰          سر جدددددتون لایک نکنید نظر بدید نظر دوست ای عم وری وری خانم خونه 😁😁😁     چهارمین کاربریمه نترکون چیز جان‌گل جان
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز