من نهار پختم خونه بابامم بعد ب مادر شوهرم زنگ زدم ب شوهرم بگو بیاد بهش نگفته بود شبش اومد گفتم چرا ظهر نیومدی گفت من خبر ندارم منم گفتم ب مادرت گفتم نگفته بهت حالا باغچه داریم سبزی بردم برا مادر شوهرم بازم ب شوهرم نگفته بود 😀اصلا درکش نمیکنم بعد قبل کرونا گفتم برامون عروسی بگیر حالا همه شرایط جوره گفت نه نمیشه صب کنین بعد زنگ زدم پدر شوهرم عروسی بگیرین گفت بعد ماه رمضان چشم دستتون درد نکنه خونوادت این همه صبر کردن چرا مادر شوهرا اینطوریین مسله بعد من رفت امد اصلا نمیکنم خونوادم بهم گیر میده که زشته برو حداقل سر بزن حالا خونواده شوهرم همه اندامی لاغر خوش هیکل من تپل شوهرم نمیزاره برم میگه تو چش میشی اگرم اومدی لباس گشاد بپوش حالا اون سری عمه اش مچمو گرفت نی افته شوهرم دعوا چرا گذاشتی اینا لاغرن چشت میزنن 😂😂😂خلاصه که بخاطر همین من نمیرم خونشون یعنی نمیزاره شوهرم خونواده من شاکی چرا نمیری عیبه بده حتی بابامم میگه
اینا برام جالب بود حوصله سر رفته بود گفتم شما هم چیزای جالبتونو بگید خوشگلا 😘😊