2733
2734

من عقدم خونه مادر شوهرم بودیم

ک برادر شوهرم دعوت کرد نهار خونشون 

بعد قرار بود وقتی رفتیم مادر شوهرم بمونه اونجا شب و 

شوهرم گفت بریم نهار بعدش میاییم خونه باهم میشیم

خلاصه ما رفتیم ساعت شد ۷ گفتم پاشو بریم حوصلم سر رفت

بعد مادر شوهرم خودشو کشت ک کجا میری ب شوهرم

گفت میریم دور بزنیم میگه منم ببر در حالی ک قرار بود بمونه

خلاصه برادر شوهرم گفته میرن مهمونی دست بردار شده 

یعنی موقع خواب هم میگه پیش من بخوابین از پیش شوهرم تکون نمیخوره 

اومدیم ی دور‌ زدیم بعد اومدیم خونه ی ذره خوابیدیم بعد من ی دوش گرفتم شد ۱۰ زنگ زدن ک بیایین پیتزا پختیم منم تازه درومدم از حموم گفتم نمیرم خستمه 

بعد مادر شوهرم زنگ زده ک من حوصلم سر رفته بیا پیشم ب شوهرم میگه

منم نرفتم خب از صب اونجا بودیم دوباره واس چی میرفتم ؟ 

شد ی دعوای بزرگ جنگ ب پا کرد ک بیگوش هستی منو از خانوادم جدا میکنی 

واقعا چیکار کنم موندم الانم از شب دعوا‌ محلمم نمیزاره

عشق شوهرم ❤️ 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738

اصلا مادرشوهرتو ادم حساب نکن فقط رو شوهرت کار کن محبت کن وابسته ش کن وقتی شوهرت طرف تو باشه هیچ غلطی نمیتونه کنه

فکر بستنی تو فریزر نمیزاره بخوابممم.....طفلی هم تنهاست هم سردشه😪😪😌
خب بیچاره ها خودشون زنگ زدن میگن بیاین بخورین واس اونم حرص میخورین

بابا نهار اونجا بودیم دیگ مادر شوهرم نمیزاره  ی ساعت تنها باشیم 

دوباره زنگش زده ک بیا دلم تورو میخواد

عشق شوهرم ❤️ 

وای خداااا امان از این مادرای بی تدبیر که آتیش به زندگی بچه ها میندازن چجور جواب خدا رو میخوان بدن

دوست عزیز من تو 6 سال زندگی مشترک همینقدر فهمیدم مردارو از هر کار منع کنی بیشتر میخوان انجام بدن. اولا همش میگفتم برو ب خانوادت سر بزن بعد یه مدت گفت نمیخوام برم تو چکار داری خانواده خودمن. 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز