سلام این سوتی مال یکی از دوستامه ولی خیلی باحاله گفتم بگم یه روز شوهر دوستم تو حموم بوده بعدش زمانیکه حموم بود مادر زن و پدرزنش میان خونشون اینم نمیدونستم اونا اونجان
لخت از حموم میاد بیرون چیزشو میگیره دستش میگه مریم شمشیر جومونگ حال میکنی یه دفعه چشمش به پدر زن مادرزنش می افته فوری میره تو حموم
دیگه روش نمیشده تو چشم اونا نگاه کنه تا هفت هشت ماه خونشون نمیرفته زنش و میبرده میرسونده خودش برمیگشته
تا اینکه ببار پدر زنش بهش زنگ میزنه میگه اشکال نداره پیش میاد اینجور چیزا امشب شام بیاین خونمون... شمشیرتم بیار😂😂😂😂😂😂😂