عموم هنوز مجرد بود و شدید سرما خورده بود.هیچکس به جز من و عموم خونه مادر بزرگم نبود بابام مثلا رفته بود واسش میوه بخره.منم ۱۲ سالم بود
طبق عادت های مادر بزرگم هرکسی که مریض میشه از خودش جوشونده میریزه تو حلقومش، جونم واستون بگه عموم گفت برو جوشونده رو واسم بیار رفتم آشپز خونه دوتا لیوان رو میز بود یکیش جوشونده بود و یکیش جوهر لیمو.بوش کردم اونی که به نظرم بهتر بود رو واسش بردم بیچاره لاجرعه سر کشید😁😁😁
سرکشیدن همانا و بالا آوردن همانا معدش شدیدا تحریک شده بود رسوندیمش بیمارستان🙂
دکتر به بابام میگفت فقط بگین بهم چی به خوردش دادین😂😂