چرا این فکرا رو میکنی؟ خب عزیزم خیلیا هستن که سختی های خیلی زیادی کشیدن حتی بیشتر از تو. مشکلت اینه که تو گذشته ت موندی، و به زندگیت جریان نمیدی.
منم مثل تو پدرم سرطان داشت، خیلی سختی کشیدیم خودت میفهمی که همه اینا. تازه من همه این زجرها رو دقیقا دو سه روز بعد عروسیم کشیدم موقعی که دیگه بابام بستری شد کامل. و بیشتر از همه از این میسوزم که دکترای احمق داروی شیمی درمانی خیلی قوی زدن بهش همین باعث روده ش از بین بره، و دوماه بعد دقیقا روز تولدم خدا ازمون گرفتش و من زندگیم رو با تلخترین اتفاق عمرم شروع کردم. تنها دلیل زندگیم هم امید هست، امید به عزیزام که کنارم هستن و دلخوشی زندگیم هستن.
در مورد اینکه که میگی دنیای دیگه ای هم هست یا نه، صد درصد هست. به نظر تو پدر تو و پدر من که انقدر سختی کشیدین الان تموم شدن؟؟ یعنی خدا ظالمه که بنده ش اینجوری اذیت بشه و بعدش هم هیچ خوشی نداشته باشه؟
صد درصد همه کارهای آدما بعدش یه جوابی داره عزیزم
و این هم بدون هیچ قدرتی بالاتر از قدرت خدا نیست. نه تولد ما نه مرگ ما دست خودمون نیست. ما فقط میتونیم از این عمری که خدا بهمون داده استفاده کنیم به نحو احسنت. و قدر لحظه هامون رو بدونیم